کد مطلب:299732 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:232

ماجرای فدک و میراث رسول خدا


در معجم البلدان آمده است:

«فدك، روستایی است كه فاصله ی آن تا مدینه دو روز و بنابر قولی سه روز است. در آن چشمه ای جوشان و درختان نخل فراوانی است. خداوند در سال هفتم هجرت این زمین را از راه انعقاد صلح به غنیمت رسول خدا (ص) داد. و سرزمینی است كه از راه صلح فتح شده است. در برخی موارد جان مردم آن سرزمین حفظ می شود و زمین آنان متعلق به خود آنهاست و در برخی موارد مصالحه می كنند كه تمام یا قسمتی از آن سرزمین از آن پیامبر (ص) باشد. این سرزمینی بود كه هیچ مركب و مركب سواری در آن نتاخته بود و تماما و خالصا متعلق به پیغمبر است.» [1] .

در این مجلد [2] ، ما در دو جا از فدك یاد كرده ایم، یكی پس از ذكر «غزوه ی خیبر» و دیگری پس از ذكر «سریه ذات السلاسل»، زیرا پیامبر (ص) سریه ای را با علی (ع) به فدك اعزام كرد چون پی برده بود كه مردم فدك می خواهند با اهالی خیبر بر ضد پیامبر (ص) همدست شوند. این واقعه پیش از فتح خیبر روی داده است. اهل فدك با شنیدن خبر آمدن علی (ع)، و همراهانش راه گریز در پیش گرفتند. علی (ع)، نیز اموال و داراییهای آنان را به غنیمت گرفت. اما فدك آن روز توسط مسلمانان فتح نشد. در پی این سریه مردم فدك كه ترسیده بودند دست از یاری اهالی خیبر برداشتند و چون خیبر به دست مسلمانان افتاد، مردم فدك بیشتر بیمناك شده به پیامبر (ص) پیغام فرستادند و با او مصالحه كردند.

محدثان و سیره نویسان و مورخان و از جمله محمد بن اسحاق صاحب كتاب المغازی روایت كرده است:

«چون رسول خدا (ص) از كار خیبر فراغ یافت، خداوند در دلهای ساكنان فدك ترس


انداخت. آنان به رسول خدا (ص) پیامبر دادند و با او بر نیمی از فدك مصالحه كردند.» وی گوید:

«فدك خالصا از آن رسول خدا (ص) بود زیرا هیچ مركب و مركب سواری بر آن نتاخته بود. پیامبر مردم فدك را در همان دیارشان ابقا كرد و با آنان بر همین نیمه از زمین پیمان مزارعه و مساقات بست.

چون پیامبر (ص) چشم از جهان فروبست فاطمه خواستار میراث خود شد. ابوبكر از پیامبر (ص) روایت كرده كه گفت: ما گروه پیامبران، ارث بر جای نمی گذاریم و آن چه باقی گذاریم صدقه است. اصولیون اهل سنت نیز به این حدیث، بنابر آن كه خبر واحد را حجت می دانند، احتجاج می كنند.» آنها می گویند: ابوبكر این حدیث را نقل كرده است و اصحاب آن را پذیرفته اند پس اجماع شده است.

از طرفی فاطمه خواستار عطا (نحله ی) خویش شد و گفت كه پیامبر فدك را به او بخشیده است. [3] ابوبكر از او شاهد خواست. علی و ام ایمن برای فاطمه گواهی دادند اما ابوبكر گفت: ای دختر رسول خدا! می دانی كه جز شهادت دو مرد یا شهادت یك مرد و دو زن مورد قبول نیست.

ابن ابی الحدید گوید:

«از علی بن الفارقی مدرس مدرسه غریبه ی بغداد پرسیدم: آیا فاطمه در ادعای خود راستگو بود؟ گفت: آری گفتم: پس چرا اگر راست می گفت ابوبكر فدك را به او بازپس نداد؟! تبسمی كرد و با همه ی وقار و جدیت و حیای خود سخن لطیف و نیكویی گفت. وی اظهار داشت: اگر آن روز ابوبكر به مجرد دعوی فاطمه، فدك را به او پس می داد، فردا دوباره فاطمه پیش او می رفت و برای همسر خویش خلافت را ادعا می كرد و ابوبكر را از مقام خلافت خلع می كرد و آنگاه ابوبكر هیچ عذر و دفاعی از خود نداشت. زیرا ابوبكر به خود قبولانیده بود كه فاطمه در آن چه ادعا می كند راستگوست و برای اثبات ادعای خود به بینه نیاز ندارد!»

ابن ابی الحدید گوید:

«اگر چه الفارقی این حرف را به طنز و شوخی گفته است اما سخن او را می توان درست دانست.»

فاطمه به روایت ابوبكر اذعان نكرد و همچنان بر گرفتن عطای خویش از پیامبر (ص) پافشاری به خرج می داد.

بخاری در صحیح در باب «فرض الخمس» از عایشه ام المؤمنین نقل كرده است كه


فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) پس از وفات پیامبر از ابوبكر خواست میراثش را از آن چه كه خداوند به پیامبرش بخشیده بود، برایش تقسیم كند اما ابوبكر به او گفت:

رسول خدا فرموده است: «ما ارث نمی گذاریم و آن چه پس از ما باقی بماند صدقه است.» فاطمه (س) با شنیدن این جواب خشمگین شد و از ابوبكر تا گاه مرگ كناره جست. او شش ماه پس از رسول خدا زیست.

عایشه گوید: فاطمه خواستار بهره ی خود از میراث رسول خدا (ص) از خیبر و فدك و صدقه اش در مدینه شد، اما ابوبكر از دادن آنها امتناع كرد.

بخاری همچنین در صحیح همان قولی را كه از كتاب المغازی درباره ی غزوه ی خیبر نقل كردیم، آورده است تا آن جا كه می گوید:

«وقتی ابوبكر از بازپس دادن فدك امتناع ورزید، فاطمه از او به كلی دوری جست و با او سخن نگفت تا آنكه از دنیا رفت. چون وفات یافت همسرش شبانه او را به خاك سپرد و ابوبكر را مطلع نساخت و خود بر پیكر او نماز گزارد.»

ابن سعد در طبقات به سند خود از عروة ابن زبیر نقل كرده است كه عایشه همسر پیامبر (ص) به او خبر داد كه فاطمه دختر رسول خدا پس از وفات پیامبر (ص) از ابوبكر خواست تا میراث او را كه خداوند به پیامبرش ارزانی داشته بود، برایش تقسیم كند، اما ابوبكر به او گفت كه رسول خدا فرمود:

«ما میراث برده نشویم و آن چه بر جای گذاریم صدقه است.» فاطمه از شنیدن این سخن خشمگین شد، وی شش ماه پس از وفات پیامبر (ص) زیست.

بخاری در باب سخن رسول خدا رسول خدا (ص) كه فرمود: «لانورث، ما تركناه صدقة» به اسناد خود از معمر از زهری از عروه از عایشه، نقل كرده است كه فاطمه و عباس نزد ابوبكر آمده خواستار میراث خود از رسول خدا شدند. آن دو در آن هنگام برای گرفتن زمین پیامبر از فدك و سهم او از خیبر آمده بودند. ابوبكر به آن دو گفت: از رسول خدا شنیدم كه می فرمود:

«ما ارث برده نشویم آن چه باقی گذاریم صدقه است. كه خاندان محمد (ص) از این مال می خورند.» وی گوید:

«پس فاطمه از ابوبكر دوری جست و تا زمانی كه مرد با ابوبكر سخن نگفت.»

اما احمد نیز از عبدالرزاق از معمر، همین روایت را نقل كرده است. همچنین احمد از یعقوب بن ابراهیم از پدرش از صالح بن كیسان از زهری از عروه از عایشه، نقل كرده است كه


گفت:

«فاطمه (س) پس از وفات رسول خدا (ص) از ابوبكر خواست تا میراثش را از آن چه كه خداوند بر پیامبر بخشیده بود، تقسیم كند. اما ابوبكر به او گفت: رسول خدا (ص) فرمود:

«ما ارث برده نشویم و آن چه باقی گذاریم صدقه است.» فاطمه خشمگین شد و ابوبكر را ترك كرد و تا زمان مرگ با او سخن نگفت. وی شش ماه پس از پیامبر زندگی كرد.» آنگاه وی تمام حدیث را نقل كرده است. ابن كثیر در تاریخ خود از امام احمد نقل كرده است كه گفت: چنان كه معلوم است علی هم به این روایت اذعان نكرده است. او در یكی از خطبه هایش گوید:

«بلی در دست ما از آن چه آسمان بر آن سایه افكنده بود تنها فدك بود كه نفوس گروهی بر آن بخل به خرج دادند و نفوس گروه دیگری از آن گذشتند و چه خوب داوری است خداوند.»



[1] در نزديكي خيبر دهكده اي آبادان بود كه «فدك» نام داشت مردم اين دهكده همين كه پايان كار قلعه هاي خيبر را ديدند، با پيغمبر آشتي كردند كه نيمي از اين دهكده از آن او باشد، و آنان در مزرعه هاي خود باقي بمانند. مصالحه بدين صورت انجام گرفت و چون سربازان مسلمان در فتح اين دهكده شركت نداشتند به حكم قرآن فدك خالصه ي پيغمبر گرديد. رسول خدا (ص) درآمد اين زمين را به مستمندان بني هاشم مي داد سپس آن را به دختر خود فاطمه (س) بخشيد.

گروهي از محدثان و مفسران ذيل آيه «و آت ذا القربي حقه» نوشته اند: چون اين آيه نازل شد پيغمبر فدك را به فاطمه بخشيد. (مترجم).

[2] مقصود نخستين جلد از اعيان الشيعه است كه ضمن مقدمه اي طولاني، زندگاني پيامبر (ص) تا پايان زندگاني امام صادق (ع) را در بر مي گيرد. (مترجم)

[3] ما مي دانيم در طول دويست سال پس از اين واقعه، فدك چند بار دست به دست گشته است. عثمان آن را تيول مروان بن حكم كرد (المعارف، ص 84. تاريخ ابوالفدا، ج 1، ص 168. سنن بيهقي، ج 6، ص 301. العقد الفريد، ج 5، ص 33. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 198، به نقل از الغدير، ج 8، ص 236- 238.) و به قولي معاويه آن را تيول مروان ساخت (فتوح البلدان، ج 1، ص 37.) و همچنان تا پايان امويان اين مزرعه در دست آنان مي بود.

چون عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد گفت: فدك از آن پيغمبر بود. خود به قدر نياز از آن برداشت و مانده را به مستمندان بني هاشم مي بخشيد، و يا هزينه ي عروسي آنان مي كرد. پس از مرگ پيغمبر فاطمه از ابوبكر خواست فدك را بدو دهد وي نپذيرفت. عمر نيز چون ابوبكر رفتار كرد. گواه باشيد؛ من درآمد فدك را به مصرفي كه داشته است مي رسانم. (فتوح البلدان، ج 1، ص 36.)

در سال دويست و ده هجري مأمون فدك را به فرزندان فاطمه (س) برگرداند. فرماني كه از جانب او به قثم بن جعفر عامل مدينه نوشته شده چنين است:

«اميرالمؤمنين از روي ديانت، و به حكم منصب خلافت، و به خاطر خويشاوندي با رسول خدا صلي الله عليه و سلم، از ديگر مسلمانان به پيروي سنت پيغمبر، و اجراي امر او، و پرداخت عطايا، و صدقات جاري به مستحقان و گيرندگان آن سزاوارتر است. خدا اميرالمؤمنين را توفيق دهد و از لغزش بازدارد. و او را به كاري كه موجب قربت اوست وادارد.

رسول خدا (ص) فدك را به فاطمه دختر خود صدقه داد. اين واگذاري در زمان پيغمبر امري آشكار و شناخته بود، و خاندان پيغمبر در آن اختلافي نداشتند. فاطمه تا زنده بود حق خود را مطالبه مي كرد. اميرالمؤمنين لازم ديد فدك را به ورثه ي فاطمه برگرداند، و آن را به ايشان تسليم كند، و با اقامت حق و عدالت، و با تنفيذ امر رسول خدا و اجراي صدقه او به پيغمبر تقرب جويد. اميرالمؤمنين دستور داد اين فرمان را در ديوانها ثبت كنند و به عاملان وي در شهرها بنويسند. هر گاه پس از آن كه رسول خدا از جهان رفت، رسم چنين بوده است كه در موسم (ايام حج) در جمع مسلمانان اعلام مي كرده اند:

هر كس صدقه اي يا بينه اي يا عده اي دارد سخن او را بشنويد و بپذيريد، فاطمه رضي الله عنها سزاوارتر است كه گفته او درباره آن چه پيغمبر براي او قرار داده است تصديق شود.

اميرالمؤمنين به مولاي خود مبارك طبري مي نويسد، فدك را هر چه هست و با همه ي حقوقي كه بدان منسوب است، و هر چه برده كه در آن كار مي كند، و هر مقدار غله كه درآمد آن مي باشد، و نيز ديگر متعلقات آن به ورثه ي فاطمه دختر پيغمبر برگرداند.

اميرالمؤمنين توليت فدك را به محمد بن يحيي بن حسين بن زيد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب و محمد بن عبدالله بن حسن بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب مي دهد، تا درآمد آن را به مستحقان آن برسانند. تو قثم بن جعفر! از دستور اميرالمؤمنين و طاعتي كه خدا وي را بدان ملزم ساخت، و توفيقي كه در تقرب خود و پيغمبر خود نصيب او فرمود، آگاه باش و كسان خود را نيز از آن آگاه ساز. و محمد بن يحيي و محمد بن عبدالله را به جاي مبارك طبري بگمار. و آنان را در كار افزون كردن محصول فدك و آباداني كردن آن ياري كن ان شاء الله. روز چهارشنبه دوم ذوالقعده سال دويست و ده.» (بلاذري، فتوح البلدان، ج 1، ص 37- 38.)

دعبل خزاعي شاعر شيعي مشهور قرن دوم و نيمه اول قرن سوم در اين باره گفته است:

اصبح وجه الزمان قد ضحكا- برد مامون هاشم فدكا

(از اين كه مأمون فدك را به بني هاشم برگرداند، روي روزگار خنديد. (ديوان دعبل، ص 247).)

در فرمان مأمون جمله اي مي بينيم كه اهميتي فراوان دارد:

«واگذاري فدك به فاطمه (س) در زمان پيغمبر امري آشكار و شناخته بوده است. و خاندان پيغمبر در آن اختلافي نداشته اند.»

اين فرمان در آغاز قرن سوم هجري يكصد سال پيش از مرگ طبري و يكصد و سي سال پيش از مرگ بلاذري نوشته شده. فرمان خليفه اي است به مأمور خود، يعني فرماني رسمي و سندي دولتي است. از مضمون آن جمله كه در فرمان آمده است، چنين فهميده مي شود كه آن چه در روزهاي نخستين پس از مرگ رسول خدا رخ داد، مصلحت بيني هاي سياسي بوده. و اين مصلحت بيني سنت جاري را تغيير داده است. اگر غرض مأمون تنها دلجويي از خاندان علي (ع) و جلب عواطف شيعيان آنان بود، مي بايست كاري نظير آن چه عمر بن عبدالعزيز كرد انجام دهد. و تنها درآمد فدك را به فرزندان فاطمه (س) واگذارد، و نيازي نمي بود كه خط بطلان بر كردار گذشتگان بكشد.

از اين گذشته اگر فدك صدقه اي بود كه پيغمبر به موجب شئون امارات مسلمانان در آن دخالت مي كرده است، چگونه به فاصله ي ربع قرن پس از مرگ وي خليفه اي آن را تيول خويشاوندان خود مي كند. بر فرض كه به تشخيص عمر بن عبدالعزيز (اگر آن چه بلاذري نوشته است درست باشد) ملكيت دختر پيغمبر بر اين مزرعه مسلم نباشد، صدقه اي بوده است كه بايد به او و پس از او به فرزندان او برسد چنان كه خود وي هم در فرماني كه در اين باره صادر كرد چنان نوشت. (زندگاني فاطمه زهرا/ ص 118، 116). (مترجم)